×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

جفای روزگار

شب تنها

سخن گل

غنچه از خواب پرید...

و گلی تازه به دنیا آمد...

 خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید...

خار رنجید ولی هیچ نگفت...

ساعتی چند گذشت...

 گل چه زیبا شده بود...

دست بی رحمی آمد نزدیک...

 گل سراسیمه ز وحشت افسرد...

لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید...

. خار با شبنمی از خواب پرید...

 گل صمیمانه به او گفت سلام...

شنبه 10 خرداد 1393 - 9:31:23 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم